صبح بیدار شده ، با گریه میگه مامان چرا منو بیدار نکردی جنگو ببینم ؟ مگه آدم چند بار تو زندگیش فرصت پیدا می کنه این صحنه ها رو ببینه🤐
پرونده ی درخشان دخی رو با عزت و احترام دادن زیر بغلمون و از اون مدرسه خداحافظی کردیم . دوران ابتدایی پر از چالش ، کلاس اول کلا ۴ ماه رفتن مدرسه ، کرونا اومد .
طی این سالها ما سه بار جا به جا شدیم ، و برای اینکه دچار افت تحصیلی نشه ، مدرسه شو تغییر ندادیم .
در نتیجه رفت و آمدش ، معمولا پر دردسر بود . اما به عنوان بهترین دانش آموز مدرسه اونجا رو ترک کرد .....
جنایت وحشتناکی بود ، اما از میدون آزادی ماشین گذری سوار شی به مقصد اسلامشهر ، دل و جرات می خواد .
داداشم یه مدت پیک کار می کرد ، ارسال برای اون سمت رو تنها نمی رفت ، یکی رو با خودش می برد .
می گفت تنها با موتور تو اون مسیر خطرناکه .
زندگیم تعطیل میشه تا خنک شدن هوا ، مثل اهواز شده ، گرم و شرجی و باد و گرد و خاک .....
شب امتحان اول ، اومد نشست جلوم ، زل زد بهم.
گفتم چی شده چرا گریه می کنی؟ گفت هیچی نشده .
گفتم بیا بغلم ، استرس امتحان داری ؟ مگه در طول سال نخوندی ؟ می خوای ازت بپرسم ؟
چند تا درس پرسیدم ، مطمئن شد بلده ، شاد و خندان نصفه نیمه رها کرد رفت پای گوشی .
فعلا دوتا امتحان داده استرسش کم شده




