خیلی من از تعطیلات خوشم میاد ، گرم هم شد .
چقدر بازارا خلوته .
چه کردن با این مردم ، لعنت بهتون.
به همه قشری در حد خودش فشار اومده ، به قولی آب به طبقات بالای کشتی هم رسیده .
اون دسته از فامیلامون که محال بود عیدو ایران بمونن ، از الان رفتن روستای آبا اجدادی ...
ما ضعفا هم که هیچ ....
اینایی که میگن ،اگه فلانی رئیس جمهور می شد ، اگه بهمانی وزیر می شد ، اینطور نمی شد ... کاش من کر و کور شم اینا رو نبینم .
چون چاره ی دیگه ای براشون نمی بینم ....
آقای همسر یه شوهر خواهر داره ، پولدااارررر .
دیشب مشغول نصیحت دخی بودم ، آقای همسر گفت درس خوندن به چه دردش می خوره ، اون افغانی ( خواهرشو میگه ) تا اول دبیرستان درس خونده ، سی و دو سه سالشه ، داره پادشاهی می کنه .
این چقدر باید درس بخونه ، بره سر کار ، جون بکنه .
تازه پول اجاره خونه ش تامین شه ....
اه اه
باز داره عید میاد
از تعطیلات بدم میاد
از عید بدم میاد
هر سال بیشتر بدم
هر سال زودتر بدم میاد
چنان با عجله کارامونو انجام می دیم ، انگار دنبالمون کردن .
روزای دیگه نمیشه خونه تکونی کرد ، خرید کرد ، دید و بازدید کرد ، سفر رفت ...
همه جاها و اشخاصی که کارشون مربوط به عیده ، زیر فشار کاری و شلوغی له میشن ، ۱۱ ماه دیگه سال ، مگس می پرونن
تهران فقط از هفته ی سوم اسفند تا هفته ی اول فروردین دوست داشتنیه ، عاشق این موقع سالم .
سفر عیدو دوست ندارم .... و باز هم تعطیلات
چقدر بدم میاد
دخی از من بلندتر شده ، حس غریبی دارم .....




